شب مهتابیه فاو امشو دوباره / خلیل بر سنگر و دل بی قراره / خلیل رفته به راه جان فشانی / او می داند که دشمن صد هزاره / می خواهد با دشمن دینش بجنگه / چرا ! بیهوده مردن خیلی ننگه / اجل اومد رسید هنگام مرگش / به خنده واگشود آن قلب تنگش / سفارش کرده آن مرد خدادوست / به روز و شب نگهبان وطن اوست / حالا ما مانده ایم و خاطراتش / فدا باید شویم در راه پاکش / بپا خیزیم و بجنگیم با عدویش / که سامانی بگیرد آرزویش / قسم به خون پاکت ای بسیجی / که تو نه مرده ای بلکه شهیدی. شاعر عبداله شیخی اهل روستای درودگاه
شهيد خليل زيراهي
نام پدر :باقر
تاريخ تولد 15/2/1349
ميزان تحصيلات :اول متوسطه
تاريخ شهادت :30/1/67
محل شهادت :فاو
زندگینامه :
شهيد خليل زيراهي فرزند باقر در سال 1349در خانواده اي مذهبي وكشاورز در روستاي درودگاه پا به عرصه وجود گذاشت . در طفوليت دچار بيماري سختي شد كه اميد به زنده ماندنش نبود. ليكن خداوند متعال او را نجات داد .در سن 6سالگي در مدرسه شهيد منتظري نام نويسي كرد و در كنار تحصيل در امر كشاورزي به پدرش نيز كمك مي كرد.
بعد از پايان تحصيلات ابتدايي دوره راهنمايي را در مدرسه 22 بهمن ادامه داد. او دوران جواني را با فعاليت مذهبي و انقلابي طي كرد و شخصيتي اجتماعي و آگاه و يك بسيجي با شعور و مؤدب و سربازي لايق گرديد. سپس جهت ادامه تحصيل وارد دبيرستان طالقاني شد و پس از چندي عزم جبهه گرديد. او پس از ماه ها مبارزه با دشمن سفاك سرانجام دعوت حق را لبيك گفت و در تاريخ 30/1/67 در منطقه فاو به سوي معبودش شتافت.
پیراهن در خون خلیل
اواخر جنگ تحمیلی بود و فاو دوباره توسط عراقی ها اشغال شده بود. مدتی گذشت و از خلیل خبری نداشتیم. علی احمدی(شوهرم) و غلامرضا زیراهی ( برادرم ) رفتند اهواز تا نشانه ای از او پیدا کنند. آنها تعریف می کردند دو روز و دو شب توی منطقه دنبال ردی از خلیل بودیم تا اینکه کیف و پیراهن خونین خلیل را پیدا کردیم. دوستان و همرزمان خلیل ما را احترام می کردند و توی چادر خودشان وسایل خلیل را به ما نشان دادند. برادرم می گفت : دلمان نیامد وسایل خلیل را بیاوریم. گفتیم مادر می فهمد و می ترسیدیم حالش خراب شود. برخی هم می گفتند اسیر شده است.بعد از 24 ساعت دست خالی به خانه برگشتیم. ( راوی زهرا زیراهی خواهر شهید). برگرفته از کتاب خاطرات شهدای روستای درودگاه ای کاش جای او بودم...
دیدگاه (0)
ارسال دیدگاه