نگاهی به دنیای خیّام و باده ی خیّامی
(به مناسبت 27 شهریور روز شعر و ادبِ پارسی)
ادبیات، خصوصاً شعر، در زندگیِ فردی و اجتماعی پارسی زبانان و ایرانیان جایگاه ویژه و بالایی دارد و آنچنان در تار وپودِ جانشان تنیده شده است که می توان گفت: این هنر در ضمیرِ ناخودآگاهِ آن ها مقامی والا و مقدّس یافته است. بهگونه ای که وقتی بر تاریخ و فرهنگِ این سرزمین نظر می افکنیم هرکس که اندیشه یا سخنی برای گفتن داشته است، لباسِ شعر را بر آن میپوشانده و در یکی از قالب های شعر پارسی آن را بیان می کرده است. گاهی این اشعار با زبانی سَخته و استوار روایتگرِ تاریخِ دیرینه ی قومیِ آن ها میباشد و یا گاهی با زبانی لطیف برآمده از نهادِ عاشقی دلسوخته. گاهی مبلّغی از وطن دور افتاده اندیشههای دینیِ خود را بر این قالب می ریزد و گاهی هم ابزاری میشود برای عارفی شوریده که سالکانِ راهِ حق را به عشق و شور و مستی برساند و یا در خانهای نوایِ لالاییِ مادری است بر گهوارهی نوزادش. یک وقت در خدمتِ مدح و رثایِ ممدوحی در میآید و وقتی دیگر چُنان گزنده می شود که ظالمان و ریاکاران را از آن امانی نیست.
شعر ـ این هنرِ مقدّس ـ آن چنان با روحِ ایرانی و زبانِ پارسی گره خورده است که می توان زبانِ پارسی را زبانِ شعر نامید، آنچنان که زبانِ آلمانی زبانِ فلسفه است؛ چرا که وقتی یک پارسیزبان سخن میگوید، خود بهخود سخنِ او آهنگین و دارای ریتمی موزون می گردد و به طورِ ناخودآگاه کلامش آغشته با صنعت هایِ شعری و شگرد های بیانی می گردد. این هنر چُنان با فرهنگِ این مردم گره خوردهاست که همان گونه که با خواندنِ رُمانهای روس و یا بررسیِ نقاشیهای برزیل میتوان به فراز و فرودِ تاریخِ آن ها پی بُرد، با خواندنِ سرودههای پارسی هم ـ از آغازِ ادبِ پارسی تاکنون ـ، می توان تاریخ و سیرِ حرکتِ فرهنگِ پارسی و ایرانی را شناخت و شناساند. و باید گفت بر همین پایه و اساس است که بیشترینِ سرآمدانِ این سرزمین ـ از دیرباز تاکنون ـ شاعران و نویسندگانش بودهاند.
در خصوصِ این روز (27 شهریورماه، روزِ شعر و ادب پارسی) نخست آهنگِ آن داشتم که قسمتی از سخنانم را که تحتِ عنوانِ "جامعهشناسی شاهنامه" در سعدآباد به مناسبتِ بزرگداشتِ فردوسی ایراد کرده بودم تنظیم کنم، ولی آنچنان که باید و شاید وقت با ما یار نشد و ناگزیر خود را از دنیای حَماسه و اسطوره به در کشیدیم و لاجرم شرمسارِ استاد توس گشتیم. در همین ایّام یکی از دوستانِ دیرینه (آقای مجتبی عسکری) به رسمِ همدلی فصلنامه ی گرانسنگ(و البته گرانقیمت) بخارا را هدیه آوردند، هی از ما انکار و از عسکری اصرار، تا سرانجام پذیرفتیم. بندهی حقیر هم که هم چنان روزگارِ خود را عاطل و باطل سپری میکند و معتادِ کاری بَس جانکن به نامِ مطالعه شده است به پاسداشتِ این نعمت اول خدا و سپس عسکری را شکری ملوکانه نهادیم. هر از چندگاهی که سری به بخارا میزدیم شبی چشممان به گزارشِ شهاب دهباشی از شبِ حکیم عمر خیّام افتاد، پس از خواندنِ آن قسمت به فکر آن افتادم که در خصوصِ ذهنِ جست و جوگرِ خیام و ماجرای پایان ناپذیرِ باده و شراب در شعرِ پارسی قسمتی از این متنِ سَخته و سنجیده را به مناسبتِ روزِ شعر و ادبِ پارسی خدمتِ مسئولین سایتِ ولایت ببرم، شاید مقبولِ طبع و خاطرِ مخاطبانش افتد. «اِن شاءَ اللهُ عَزّ وَ جَلَّ».
یار دیر و دل اسیر و وقت تَنگ و پُی مو لَنگ پام بیو ای عشقِ بیپَروا که تنها نِمتِرُم.
(سید طالب هاشمی)
متنِ زیر سخنانِ دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی و استاد بهاءالدین خرمشاهی برگرفته از گزارشِ آقای شهاب دهباشی از شبِ حکیم عمر خیّام میباشد که در روز دوشنبه 9 اسفندماه 1389 در سالنِ اجتماعاتِ پارک وَرشو صورت گرفته است. متنِ کاملِ این گزارش در شمارهی 82 فصلنامهی بخارا صص 692 – 684 به چاپ رسیده است.
دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی ضمنِ برشمردنِ اهمیت خیّام در فلسفه و ادبیات و شعر مروری دارد بر دنیای فلسفی خیام: «خیام یک نظریهپرداز نیست، و به هماهنگی میان نظر و عمل و ضرورتِ آن در زندگی که فقط با صدق و راستی شکل گیرد می اندیشد.
شک نیست که خیام یک ریاضی دانِ برزگ بوده و در علم بر مرتبه ای بالا دست یافته است. اما خیام فیلسوفی است که اهلِ ادب هم بوده است. خودِ انتخاب وزنِ رباعی نشان میدهد که خیام میخواسته اندیشههای فلسفی و تفکراتش را در قالبِ یک ژانرِ ادبی بیان کند.
من خیام را متفکری بزرگ میدانم. ذاتِ او و فکرِ او طرح پرسش است . پرسش به قدری در پرسش مهم است که می خواهم بگویم: نترس و بگو تفکر، یعنی پرسش. کار اصلی خیام طرحِ پرسش است و کوشش برای یافتنِ پاسخ. و نتیجه هم چنین بود. او هم پرسش میکند و پرسشگر است.
در آشنایی با تفکرِ خیامی حقارت های انسانی شکسته میشود. خیام حقارت ها را میشناسد . انسانِ نگران و انسانی که در شکست های کوچک غوطهور است، همینجاست که ما در برابرِ خیام سرِ تعظیم فرود میآوریم چون متوجه میشویم او چقدر بزرگتر از ماست. بنابراین تا زمانی که دردمندی خیام از انسان نباشد، درکِ خیام مشکل است. خیام قاعده نیست، اصلاً در متفکرانِ بزرگ، ما نمی توانیم قاعده درست کنیم. در واقع تقلید از زندگی و اسلوبِ خیام خوش آیند نیست، اما اگر کسی به دردمندی خیام مبتلا باشد، در واقع خودش یک خیامِ دیگر است. خیام از سرِ دردمندی سخن میگفت. خیام با تمامِ وجود از انجماد گریزان است. او همواره در حالِ تفکرِ فکری است و در حالِ تفکر و در پی تفکر جلو میرود. خیام صاحب ابتکار است، حتی اهلِ ابداع. به این جهت است که تمامِ تاریخ و فرهنگِ ایران در او درونی شده است. خیام با بیرونِ خودش در تعارض است. یکی از رباعیات مهم خیّام را با هم بخوانیم:
جامی است که عقل آفرین میزندش صد بوسه ز مهر بر جبین میزندش.
این کوزهگــرِ دهر چنین جامِ لطیف، میسازد و بـــاز بر زمین میزندش.
جام همان انسان است که عقل به زیبایی اش آفرین میگوید و او را بوسه باران میکند. جامِ جهان نما نیز گوهرِ آدمی است. در واقع خیام با تعبیر "کوزهگرِ دهر" سازنده را دهر میداند. این خیلی معنادار است که خیام دهر را کوزهگر میداند که می سازد و بر زمین میزند. او در واقع میپرسد که آیا این عمل لغو نیست که دهر می سازد و بعد می زند و می شکند؟ ساختن و شکستن چیست و چگونه؟»
دکتر غلامحسین دینایی ، استاد گروه فلسفه دانشگاه تهران
استاد بهاءالدین خرمشاهی نیز طی گفتاری به اشعار خیام می پردازد و «باده» را که یکی از مضامین همیشگی رباعیات خیام است مورد بررسی قرار میدهد: «یکی از مضامینِ همیشگی رباعیاتِ خیام، توجه و اعتنای بسیار به باده و خطابهای مکرر به ساقی است. اگر اشاره ها و مضمون سازیهای خیام در پیرامون باده، و ستایشِ مستی و بیخبری در رباعیاتِ او، به معنی حقیقی گرفته شود، از خیامِ ژرفاندیش که حکیم و ریاضیدانی والامقام و به احتمالِ بسیار شاگردِ ( و در غیر این صورت پیرو فلسفه ی) ابنِسینا بوده است، چهرهی فردی بی مسئولیت و لاابالی و دائم الخَمر و لذت باره و مَی پرست و تلف کننده ی وقت و عمر و کار و کارنامه ارائه میدهد. در شعرِ حافظ هم اشاره به مَی و مطرب و تصویر و توصیف میخانه و خرابات بسیار است. ولی قطعِ نظر از اینکه این دو بزرگ و بزرگوار دخترِ رز(شراب) را به عقدِ خود درآورده باشند یا نه، از تعمّق در شعرشان برمیآید که بادهای که میستایند و بر محورِ آن چه بسیار مضامین و معانی ژرف پدید می آورند، غالباً بالصراحه باده ی انگوری نیست. بلکه به تعبیرِ راقمِ این سطور بادهی ادبی است. یعنی باده ی مجرد و انتزاعی و زیبایی شناختی و هنری و هنر آفرین.
پژوهندگانِ پیشین هم به این حقیقت توجه داشتهاند. شادروان فروغی در جایی از اوایل مقدمه اش در همین مجموعهی حاضر میگوید: کسانی که از رباعیاتِ خیام استنباط می کنند که او شرابخواره و فاسق بوده است اشتباه و سطحی نگری می کنند و غافلند از اینکه "در شعر غالباً مَی و معشوق به نحوِ مجاز و استعاره گفته می شود. و از این بیان مقصود آن تأویلات خُنک نیست که مثلاً در شعرِ حافظ میِ دو ساله را به قرآن و محبوبِ چهارده ساله را به پیغمبر(ص) تأویل می کنند، ولیکن شک نیست که در زبانِ شعر غالباً شراب به معنی وسیله ی فراغِ خاطر و خوشی یا انصراف یا توجه به دقایق و مانند آن است. وقتی که خیّام میگوید: دَم را غنیمت بدان و شراب بخور که به عمر اعتباری نیست، مقصود این است که قدرِ وقت را بشناس و عمر را بیهوده تلف مکن و خود را گرفتار آلودگیهای کثیف دنیا مساز.
بزرگانی از معاصرانِ خیّام به او کمالِ احترام و حرمت را می نهاده اند و او را "امام" و "حجهالحق" میخوانده اند و "هیچ یک میخوارگی و فسق و فجور یا فساد عقیده یا بیمبالاتی به او نسبت ندادهاند" و بزرگانِ پارسایی از معاصران مانند حاج ملا هادی سبزواری (و در اعصارِ جدیدتر مانند علامه طباطبایی) را میشناسیم که بیشترین فاصله را از می و مطرب و عیش و عشرت داشتهاند، اما صورتِ ظاهر و مضامین شعرشان مانند شعرِ حافظ یا خیّام اشاره به باده یا معشوق یا مغنی و مطرب دارد.
علی دشتی در دمی با خیّام همین نگرش را دارد و شأنِ خیام را بسی بالاتر از تبلیغِ فسق و فجور و میخوارگی بی بندوباری می داند: "نسبت دادنِ رباعیهایی به وی که مبنای آن صرفاً تجاهل به فسق است و یا بر تحقیرِ مبانی شرعی قرار دارد، اشتباه محض است". در اینجا این سئوال پیش میآید که چرا خیّام و حافظ اگر اهلِ مَی و معشوق و مطرب و لذت پرستی نبوده اند، در شعرشان مدام از این عناصر سخن میگویند و تار و پودِ شعرشان درهم تنیده از مَی و معشوق و مطرب است؟ پاسخش این است که این اندیشه ورانِ هنرمند یا هنرمندانِ اندیشه ور اگر اهلِ فسق نبوده اند، اهلِ زهد و زهد فروشی هم نبودهاند و نمیخواسته اند هم که مانندِ ناصر خسرو یا ابنِ یمین از پند و پارسایی سخن بگویند. این هنرمندان به ارزشِ زیبایی آفرینیِ مَی و معشوق و مطرب توجه داشته اند. و طرفدارِ نظریه ی هنر برای هنر بوده اند و قدرِ شعر را بالاتر از آن میدانسته اند که وسیله و در خدمتِ مقاصدِ غیرِ هنری ـ ولو اخلاقی ـ باشد. در غیرِ این صورت چگونه می تواستند بدون این زیبایی ها و ظرایف، شعرِ زیبا و ظریف بسرایند. زیباییِ مجرد هم که قابلِ تصور و تصویر نیست، لذا باده ی ادبی را دستمایه ی هنرِ والای خود ساخته اند و در یک کلام "از خندهی می" نباید "در طمع خام افتاد" در واقع و به تعبیری دقیق تر و معنوی تر، پرداختنِ این اندیشه ورانِ والا، به این مضامین، در حکمِ "کلّمینی یا حمیرا" و "کلّم الناس عَلی قدرِ عقولهم" است.»
استاد بهاالدین خرمشاهی ، قرآن پروژه و حافظ پروژه
چند رباعی از خیّام:
تا چند اسیــرِ رنگ و بو خواهی شد؟ چند از پی هر زشت و نکو خواهی شد؟
گر چشمه ی زمزمی و گر آبِ حیات، آخــر، به دلِ خاک فرو خــــواهی شد.
گویند هر آن کسان که با پرهیزند: «ز آن سان که بمیرند، بدانسان خیزند»
ما با مَـــی و معشوق بدانیم مدام. تا بو که به حشرمان چنـــــان انگیزند!
ای دل! تو به اسرارِ معمّــــا نرسی؛ در نکتـــه ی زیرکانِ دانـــــا نرسی.
اینجا به مَی و نُقل، بهشتی می ساز، کانجا که بهشت است، رسی یا نرسی.
مهتـــــاب به نـور دامنِ شب بشکافت؛ مَی نوش؛ دمی بهتر از این نتوان یافت.
خوش باش و میندیش؛ که مهتاب بسی، اندر سرِ خاکِ یک به یک خواهد تافت.
سالن اجتماعات پارک ورشو
* دو شعر از فرزاد شجاع و حسن سعیدی فرد که به مناسبت "روزِ شعر و ادبِ پارسی" در آدینه های ادبی دورودگاه خوانش شدهاند:
مرگ پایانِ ما نیست
وقتی رؤیاهایمان را
حتی،
باران نمی شوید
این خاک پُر از خاطره است
و ما
دوش به دوشِ مرگ
خود را
در آینه ورق میزنیم. (فرزاد شجاع)
«نوایِ باغ»
در صبحِ دلگُشا،
باغ با نوایِ پرنده ها لبخند میزند.
گلِ شقایق همراه با نسیم،
آهسته، آهسته آهنگ میزند.
سایهسارِ مهربانِ ابر،
خبر از بارشِ باران می دهد.
بلبلی بر شاخهی نخل،
گنجشکی پایِ جویباران،
کبوتری همخانه با گُل،
بر خانِ طبیعت زنده می کند یادِ بهار را.
چشمه ی نور جاریست؛
چهچه ی کبک ها؛
صفایِ علفزارها؛
گازِرین1 پنهان زیرِ بوته ها.
گلِ قاصدک؛
رقصِ نسیم؛
پاورچین، پاورچین،
گذارِ قافله جِلِنگوها2 تا غنچهی گُل.
درین لحظه ها
همراه با موسیقیِ بارش،
یادِ تو، نامِ تو
هر دَم
تا چشمه های امید،
همسفرم خواهد بود. (حسن سعیدیفرد)
پینوشتها
1. حشره ای خاکستری رنگ که در فصلِ بهار در گندمزار ها پیدا میشود.
2. نام کفشدوزک در گویشِ دشتستانی.
** شعر آقای شجا ع از دفتر قشنگترین گناه منی(دومین دفترِ شعرِ چاپ شده از شاعر) برداشته شده است. قابل توجه است که "آدینه های ادبی" همچنان چشم به راهِ دوستانی است که دستی در ادبیات دارند و یا علاقمند به دنیای ادبیات می باشند. چرا که با همکاری و همیاری، می توانیم در بالا بردنِ توانایی ذهن و زبانِ خود کامیاب باشیم. سپاس فراوان از سایتِ دورودگاه.
با صبا افتان و خیزان میرویم تا کویِ دوست وز رفیقانِ ره استمدادِ همّت می کنیم.
(حافظ)
یعقوب فــولادی / دورودگـــــــــــاه
شهـــــــــــریورماه 1392 خورشیدی
دیدگاه (0)
ارسال دیدگاه